انگورتر

ساخت وبلاگ

سکوت در سرم جیغ می‌کشید

وقتی که گوش چمدان را

از تصمیم رفتنت پر می‌کردی

و چشم‌های خانه را

از تصویر تلخ بی‌خداحافظی

عقربه روی دیوار می‌دوید

که ناگهان هوای خانه تمام شد

و سوت قطار

آخرین چراغ خانه را خاموش کرد

از کتاب پاسبان‌هایی با پیشانی سفید

انتشارات فصل پنجم

انگورتر...
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:24

چشم‌هایت را که می‌بندی

جهان تجزیه می‌شود به هیچ

پاهایم را در دست‌های خیابان می‌گذارم

چشم‌هایم را در دل کویر

و چمدان که

بدون سفر می‌میرد

مثل جاده

مثل من

و مثل جهان

که بی چشم‌هایت تجزیه می‌شود به هیچ

از کتاب پاسبان‌هایی با پیشانی سفید

انتشارات فصل پنجم

انگورتر...
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:24

"پرنده‌ها به زودی آزاد می‌شوند""پرنده‌ها به زودی آواز می‌خوانند""پرنده‌ها به زودی می‌رقصند در باد"روزنامه‌های عصر اماهمیشه دروغ می‌گویندچشم‌هایم را می‌بندمپرنده‌ها در سرم غوغا می‌کنندسپید سپیدنرم نرمپر می‌کشندآواز می‌خوانندمی‌رقصندچشم‌هایم را باز میکنمپرنده‌ها در سرم تیر می‌خورندپرنده‌ها در سرم اسیر می‌شونداز کتاب پاسبان‌هایی با پیشانی سفیدانتشارات فصل پنجم انگورتر...ادامه مطلب
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:24

از خودم نرم می خزم بیرون جسدی توی روح من مرده کرم هایی به رنگ لهجه ی تو از درون چشم هام را خورده   پر از احساس عنکبوت شدم در تنم تار می زند دستی توی اوهام چند ضلعی من دور خود چرخ می زند مستی   دور خود چرخ می زند روحی که به گور من و تو خندیده که کسی باورش نمی کرده توی ناباوریش گندیده   تبری توی دست انگورتر...ادامه مطلب
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 22:37

باور نمی کنم خبری را که سال هاست... خم کرده بی صدا کمری را که سال هاست ...   باور نمی کنم که فراموش کرده ام تصویر گنگ رهگذری را که سال هاست...   با خاطرات یخ زده اش سرد کرده است آن خنده های شعله وری را که سال هاست...   شاید اگر کنار تو می ماندم ... آه ! نه ... هی آه می کشم اگری را که سال هاست ...   انگورتر...ادامه مطلب
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 22:37

جدال آینه بود و زنی که می خندید و در مقابل چشمم منی که می خندید   صدای قهقهه ی وهم خانه را پر کرد و ناگهان سر بی گردنی که می خندید...   شبیه خواب غریبی که صبحدم دیدم هبوط سایه ی اهریمنی که می خندید   تمام وهمِ نشسته به خانه ام یکسو عجیب تر غزل بی تنی که می خندید   شبیه حادثه ای بود و مرگ صد تصویر ج انگورتر...ادامه مطلب
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 22:37

تا عشق در من تازه تر باشد، باید که از من دورتر باشی باید که شب ها پشت آغوشت ، پنهان شوی کم نور تر باشی   در باورم می گردی اما من ، از پیله و پروانه بیزارم باید کمی زهرم بنوشانی ، باید کمی زنبور تر باشی   فرهاد وار حتی اگر من را ، از جان شیرین دوست تر داری از دوش عشقم تیشه را بردار ، باید کمی پر شور انگورتر...ادامه مطلب
ما را در سایت انگورتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vajiheashkbar7 بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 22:37